خلاصه کتاب:
(فستیوال به معنای جشنواره ای همراه با موسیقی هست که برای نمایش آثار هنری یا نمایش مربوط به یک هنرمند به کار میره.) سام پژمان، صاحب بزرگترین نمایشگاه ماشین های خارجی ، پسری کله خراب، تندخو و یک دندست که هیچوقت حرف زور تو کتش نرفته و چیزی رو نمیشه بهش تحمیل کرد. تا روزی که متوجه میشه بی خبر از خودش، انگشتر نامزدیش توی دست دختری به نام گلبرگ خودنمایی می کنه و اون دختر نشونش کردش شده!…
خلاصه کتاب:
در آهنی باز میشود، با گام هایی مردد پا به درون خانه میگذارم. یک حیاط بزرگ با سنگفرش های موزاییک و باغچهای کوچک که تنها چند بوتهی خشکیدهی رز در آن است، به چشمم میخورد. هنوز هم برای آمدنم مردد هستم. با این حال نفس عمیقی میکشم و به خودم میگویم: نترس ژوان امید آقاجان به توعه نباید کم بیاری…
خلاصه کتاب:
نفس با ظرافت داشتم روی طرحم کار میکردم یک هفته فرصت کامل کردنش رو داشتم، که یه دفعه با صدای دختر شاد و مو مشکی که وارد اتاق شد متعجب نگاهش کردیم! هلن که یکی از همکارای جوون بود با صمیمیت با دختره دست داد و روبوسی کرد! دختره به من که رسید دستش رو جلوم دراز کرد و گفت: -سلام، الیا مقاره هستم! پس خواهر آقای مقاره است دستش رو گرفتم و لبخندی زدم و گفتم: -سلام، من هم نفس رادفر هستم.
خلاصه کتاب:
دختری که از طریق دزدی و جیب بری امرار معاش می کند سر راه پسری خوش قلب و ثروتمند قرار می گیرد. دختر قصه تصمیم بر این دارد که زندگی پسر جوان را به تاراج ببرد اما سرنوشت و تقدیر به شکل دیگری ورق می خورد… راز بزرگی که بر ملا می شود و معمایی که فقط به دست دختر داستان حل می شود…
خلاصه کتاب:
مردی که تو سال اول جوانی شاهد اتفاقی میشه که باعث میشه همه ی احساساتش کشته بشه و جز خشم و کینه و انتقام چیزی تو وجودش باقی نمونه.. حالا بعد از سال ها برگشته تا انتقام بگیره.. اما از کی؟
خلاصه کتاب:
طاها پسری زخم خورده با نقشه وارد زندگی طناز ساده دل و معصوم میشه، دختری که جرمش، داشتن پدر عیاشه. پدری که چندین سال پیش به مادر طاها دست درازی کرده و باعث مرگ مادر و پدر طاها شده. پسری که بعد از دست درازی به دختر قصه دستش رو برای همه رو میکنه و باعث بی آبرویی و طرد شدن طناز از خونه میشه، طنازی که پناهی جز طاها نداره اما انتقام طاها به همین جا ختم نمیشه…
خلاصه کتاب:
سهیل پشت پا زد به همه چیز و رو گرداند از عشقی که میتوانست تسلایش باشد اما نمیدانست پنج سال بعد چشمانی را میبیند که او را به یاد تمام نداشته هایش میاندازد. آنقدر شبیه، آنقدر همتا که عشق را در دلش زنده کرد، اما رازی مگو در چشمان آن دختر هویدا بود. رازی که…
خلاصه کتاب:
با چشمای اشکی سوار هواپیما شدم هرچه قدر منتظر موندم نیومد با قلبی شکسته پشت کردم به مرد دل سنگی که تمام وجودم را، قلبم را به اومد داده بودم و او بابی رحمی تمامش را به تاراج برد. با صدای خلبان قطره اشکی که روی گونم بود پاک کردم و پرواز کردم به سمت اینده ای نامعلوم…
خلاصه کتاب:
درباره دختریست که با فهمیدن بزرگ ترین راز زندگیش به دنبال برادرش میره درحالی که برادرش اونو نمی شناسه و سعی میکنه اونو بکشه و در بین اتفاقات زیادی میفته دختر داستان اسیر میشه و... دنیایی که در این داستان میخوانید دنیایی جدا از دنیای ما نیست بلکه در دنیای خودمان هست فقط دارای ابعاد شخصیتهای متفاوتی مثل خوناشام ها یا گرگینه ها یاهر موجود ماورایی دیگراند ما با مخلوقاتی سروکار داریم که به انها تبدیل شونده گفته می شود که هرکدوم دارای قدرت خاصی هستن و میتونن تبدیل به موجودی بشن که از اون نژادن…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هو دانلود " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.