خلاصه کتاب:
ریما دختری از جنس شیشه و قلبی از جنس سنگ که نسبت به همه ی مرد های اطرافش بی اعتماده و آن ها رو موجودی کم ارزش و بی ارزش میبینه. حالا آیا ریمای قصه ی ما همیشه همینجوری می مونه؟
خلاصه کتاب:
دختر داستان ما، رازهایی تو زندگیش داره که حتی نزدیک ترین افراد خانوادش هم ازش بی اطلاع اند… زندگی پر از عشق ممنوعه… عشقی که نباید به ذهن و زبون بیاره چون در این صورت… این رمان از زندگی نامه چند شخصیت نوشته شده که در اخر همگی بهم وصل میشن…
خلاصه کتاب:
شب نشینی حکایت دختری به نام سایه ست که از دانشگاه اخراج شده و از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی از فعالیت ها رو از اون گرفته، به پیشنهاد یکی از اطرافیانش به سراغ شغل آشپزی میره و در خونه هایی که بهش پیشنهاد داده میشه، شروع به کار می کنه و در این بین مردی عجیب و بدخلق که از قضا درگیری های زناشویی بسیاری هم داره ، سر راه سایه قرار می گیره…
خلاصه کتاب:
زندگی یک دختر جوان به نام عسل که بعد از مرگ پدرش درگیر مشکلات ریز و درشت زندگی می شود. پیدا کردن خانواده مادریش بعد بیست و پنج سال هم یکی از آن مشکلات است. در همین گیر و دار متوجه می شود عشق سابقه اش ماهان همان پسر داییش است که …
خلاصه کتاب:
دستی به موهام کشیدم و شالمو رو سرم گذاشتم یه نگاه کلی به خودم کردم و بعد تجدید رژم از اتاقم بیرون رفتم که مامان جلومو گرفت. -کیانا.. -جانم مامان؟ با استرس خاصی گفت:شیما باهات نمیاد؟! لبخندی به روش زدم و گفتم: مامان خانم چند بار بگم اون از من و دوستام حالش بهم می خوره اونوخت به نظرت میاد تو جمعی که با همیم؟ پوفی کشید و به طرف آشپزخونه رفت. مطمعنا دوباره داشت حرص می خورد…
خلاصه کتاب:
(فستیوال به معنای جشنواره ای همراه با موسیقی هست که برای نمایش آثار هنری یا نمایش مربوط به یک هنرمند به کار میره.) سام پژمان، صاحب بزرگترین نمایشگاه ماشین های خارجی ، پسری کله خراب، تندخو و یک دندست که هیچوقت حرف زور تو کتش نرفته و چیزی رو نمیشه بهش تحمیل کرد. تا روزی که متوجه میشه بی خبر از خودش، انگشتر نامزدیش توی دست دختری به نام گلبرگ خودنمایی می کنه و اون دختر نشونش کردش شده!…
خلاصه کتاب:
در آهنی باز میشود، با گام هایی مردد پا به درون خانه میگذارم. یک حیاط بزرگ با سنگفرش های موزاییک و باغچهای کوچک که تنها چند بوتهی خشکیدهی رز در آن است، به چشمم میخورد. هنوز هم برای آمدنم مردد هستم. با این حال نفس عمیقی میکشم و به خودم میگویم: نترس ژوان امید آقاجان به توعه نباید کم بیاری…
خلاصه کتاب:
دختری که از طریق دزدی و جیب بری امرار معاش می کند سر راه پسری خوش قلب و ثروتمند قرار می گیرد. دختر قصه تصمیم بر این دارد که زندگی پسر جوان را به تاراج ببرد اما سرنوشت و تقدیر به شکل دیگری ورق می خورد… راز بزرگی که بر ملا می شود و معمایی که فقط به دست دختر داستان حل می شود…
خلاصه کتاب:
با چشمای اشکی سوار هواپیما شدم هرچه قدر منتظر موندم نیومد با قلبی شکسته پشت کردم به مرد دل سنگی که تمام وجودم را، قلبم را به اومد داده بودم و او بابی رحمی تمامش را به تاراج برد. با صدای خلبان قطره اشکی که روی گونم بود پاک کردم و پرواز کردم به سمت اینده ای نامعلوم…
خلاصه کتاب:
اسم خاندان تهرانی اصل که میاد به دنبال خودش اعتبار و شهرت و ثروت هم همراه میاره. حالا بعد از مرگ فتح الله خان تهرانی اصل تمام این موارد میرسه به تنها وارث خاندان یعنی آروین تهرانی اصل… چی میشه وقتی یه وارث دورگه از اون سر دنیا پیداش میشه و به هیچ وجه حاضر نیست از هیچکدوم از گزینه های ثروتش بگذره و میخواد همه ی ثروتش و از پسر عموی عزیزش بگیره… من و دلدارم تفاوت دو نسل هست… دو آدم… دو فرهنگ… دو کشور… دو خانواده… دو عقیده هست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هو دانلود " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.