خلاصه کتاب:
چهارشنبه داستان دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش می رود، خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف می شود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا می کند…
خلاصه کتاب:
دو دوست (سامیار و آریا) که تازه از خدمت سربازی اومدن، مادر آریا برای پسرش شرط میذاره که حتما باید در کنکور شرکت کنه و یه رتبه بالا بیاره. اونا از طریق یه آگهی تو روزنامه متوجه میشن که اگه یه فیلم خوب بسازن و فیلمشون مقام خوبی کسب کنه بدون کنکور وارد دانشگاه میشن.... یه روز این دو دوست به یه آقایی که می خواستن کیفشو بدزدن کمک میکنن و اون آقا یه ساعت به اون ها هدیه میده که...
خلاصه کتاب:
با بند اومدن نفسم، چشم هام رو بستم و سعی کردم نفس بکشم، دردی عمیق سرتاپام رو گرفت و زیر شکمم تیر کشید، وقتش رسیده بود. _ساعد… ساعد حال خانوم بد شده، زود بیا! مشتم روی سینم نشست و نفس قطع شدهام، با درد خارج شد، تنم لرزید و هالهای جلوی دیدم رو گرفت و دیدم…
خلاصه کتاب:
درمورد دختری به اسم راز که تو پرورشگاه بزرگ شده کسی سرپرستیشو به عهده نگرفته که تو سن نوزده سالگی مجبوره که از پرورشگاه جدا بشه و زندگیشو خودش بسازه راز از پرورشگاه میاد بیرون خیلی اسرار داره که تو شرکت کار کنه یه شرکت خیلی بزرگ مهندسی که توسط آکو زرشناس اداره میشه آکو زرشناس تنها فرزند پسر خاندان زرشناسه...
خلاصه کتاب:
شیرین مادریست که همسرش را به سودای ارزوی کودکی اش رها کرده است.۳۰ سال بعد پسرش عاشق دختری می شود که وصله به جان معشوقه ی سابق شیرین است. این داستان داستان دلدادگی ممنوعه است...
خلاصه کتاب:
هنرپیشه مغرور و هوس بازی که به دستیار خودش دست درازی می کنه و برای جلو گیری از ایجاد شایعه مجبور میشه باهاش عقد کنه اما به شرط امضا کردن قرداد …
خلاصه کتاب:
داستان درمورد رها باستانی دختر آروشا و اوستا هست که بخاطر شباهت زیاد به مادرش همه آروشا صداش میزنن. زندگی رها گره میخوره به گذشته مادرش و رها میره تا معماهای جلد اول رو حل کنه. عاشق میشه و به دست های عشقش سوگند میخوره که همیشه پاش بمونه…
رمان سوگند به دست هایت
با صدای بابا چشامو وا کردم: -آروشا دختر گلم پاشو امروز پنجشنبس باید بریم پیش مامانت. و نوازش دستاشو رو موھام حس کردم .با حس خوبى که از طریق نوازشاى بابا بهم القا میشد خودمو بیشتر لوس کردم تا بازم بمونم رو تخت و بابا نوازشم کنه. آروم بوسه اى رو پیشونیم کاشت و ادامه داد: -یکى یه دونه بابا نمی خواى بیدار شى؟ نشستم رو تختم گیج میزدم یکم گذشت تازه ویندوزم اومد بالا. بابا با لبخند نگام می کرد، از جام بلند شدم که بابا ھم ھمزمان بلند شد و گفت: -آماده شدى من پایین منتظرم. سرى تکون دادم که بابا رفت بیرون. اول رفتم سمت دسشویی و بعد انجام عملیات
مدنظر و شستن دست و رو رفتم یه شلوار جین مشکی و مانتو مشکیمو از تو کمد به ھم ریختم کشیدم بیرون. یه شال توسی ھم سرم کردم. اکثرا تل نمیذاشتم و موھامو می کشیدم عقب به عادت ھمیشگى ھمین کارو تکرار کردم. یه کوله مشکی ھم برداشتم چون بعد بهشت زھرا باید می رفتم از فرشاد جزوه میگرفتم.
خلاصه کتاب:
ارغوان زنی جوان که به تازگی همسرش رو از دست داده، با پسر کوچکش و مادرش زندگی میکنه… که درگیر رسم غلط ازدواج خانوادگی با برادر شوهرش میشه و...
خلاصه کتاب:
عماد بوکسور معروف، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست. با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ…..بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله… انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو گموگور می کنن تا وقتی که پای سراب به عمارتش باز میشه. مدیربرنامه جوون و آرومی که طلاق گرفته و یه دوقلو داره دختری که زندگیش بخاطر عقاید قدیمی یسریا جهنم شده. تنها چیزی که می خواد خوشبختی و آرامش بچه هاشِ…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هو دانلود " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.